اشعار سعید کنف چیان

شعر نخست :

ای متولد آتش این آتشکده
به تماشا نشسته ام
در ورای حریق این ستارگان چه نزدیکی
دژخیم صفتان چه می کنند، چه می گویند، چه می خواهند
آیا روشنایی را نمی بینند
همه لاف روشنفکری می زنند
و نیستند و هستند
تنها عابری با چراغی در دست
باز خواهی یافت خود را در دامن بی صفتان
بازآیی بر آن اصل
همچون موسی نزد فرعونیان
سرشتت نگاشته گشته
ولی بسی رنج، عذاب، درد
رنجت را مرهم نهم
عذابت را خریدارم
و دردت طناب دار است بر گردنم
صلیبی است که بر دوش کشم
فقط بگذار به تماشا بنشینم
تا همه مهر گردم
آتش گردم
عشق را به دوستی بسپارم
و خود را به تو
تا اخلاص را عبادت کنم
که من
به تماشا نشسته ام
به تماشای تو
به تماشای خود .

 


شعر دوم :

 

مرده ام
سر راهی بی راه
که چه هستم آیا
که چه خواهم باشم
خسته ام
حزن و اندوه، رفقیم هستند
گریه ام‌ بارانیست
کوچه ای خلوت است
جویباری پر خشم
لب پنجره دل دعایی کردم
که بیاید و بماند
سر راهم بگیرد و بخواند
آن سرود لبخند
تا بگریم
و بمیرم
که اعجاز همین است
لبخند برای مردن .


 

واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،شعرنو،سعيد كنف چيان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
باران
میهمان
باران
شهریور 17, 1399 4:42 ب.ظ

زیبا بودن. ممنون