گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم

سعدی-غزل شماره 455

 

گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم

اول کسی که لاف محبت زند منم

گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست

گو سر قبول کن که به پایش درافکنم

امکان دیده بستنم از روی دوست نیست

اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم

آورده‌اند صحبت خوبان که آتش است

بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم

من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد

در قید او که یاد نیاید نشیمنم

دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم

برگیرم آستین برود تا به دامنم

گر پیرهن به در کنم از شخص ناتوان

بینی که زیر جامه خیالیست یا تنم

شرط است احتمال جفاهای دشمنان

چون دل نمی‌دهد که دل از دوست برکنم

دردی نبوده را چه تفاوت کند که من

بیچاره درد می‌خورم و نعره می‌زنم

بر تخت جم پدید نیاید شب دراز

من دانم این حدیث که در چاه بیژنم

گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن

مشکل توانم و نتوانم که نشکنم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها