من با تو نه مرد پنجه بودم

سعدی-غزل شماره 420

 

من با تو نه مرد پنجه بودم

افکندم و مردی آزمودم

دیدم دل خاص و عام بردی

من نیز دلاوری نمودم

در حلقه کارزارم انداخت

آن نیزه که حلق می‌ربودم

انگشت نمای خلق بودم

و انگشت به هیچ برنسودم

عیب دگران نگویم این بار

کاندر حق خویشتن شنودم

گفتم که برآرم از تو فریاد

فریاد که نشنوی چه سودم

از چشم عنایتم مینداز

کاول به تو چشم برگشودم

گر سر برود فدای پایت

مرگ آمدنیست دیر و زودم

امروز چنانم از محبت

کآتش به فلک رسید و دودم

وان روز که سر برآرم از خاک

مشتاق تو همچنان که بودم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها