اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

سعدی-غزل شماره 316

 

اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

جان رفته‌ست که با قالب مشتاق آید

همه شب‌های جهان روز کند طلعت او

گر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آید

هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم

پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید

بندگی هیچ نکردیم و طمع می‌داریم

که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید

گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند

روی زیبای تو دیباچه اوراق آید

دیگری گر همه احسان کند از من بخل است

وز تو مطبوع بود گر همه احراق آید

سرو از آن پای گرفته‌ست به یک جای مقیم

که اگر با تو رود شرمش از آن ساق آید

بی تو گر باد صبا می‌زندم بر دل ریش

همچنان است که آتش که به حراق آید

گر فراقت نکشد جان به وصالت بدهم

تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید

سعدیا هر که ندارد سر جان افشانی

مرد آن نیست که در حلقه عشاق آید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها