گر از جفای تو روزی دلم بیازارد

سعدی-غزل شماره 183

 

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد

کمند شوق کشانم به صلح بازآرد

ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود

اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد

دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز

چه جای موم که پولاد در گداز آرد

تویی که گر بخرامد درخت قامت تو

ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد

دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست

مگر کسی ز توام مژده‌ای فرازآرد

اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت

چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد

یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار

که سوز عشق سخن‌های دلنواز آرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها