شعر نخست :
دوباره صاعقه شیپور می زند ملوان
به ماسه وصله ی ناجور می زند ملوان
کجای نقشه نشستی که دزد دریایی
به روی مرز تو هاشور می زند ملوان
کجای اسکله خوابیده ای که اختاپوس
عروس ناز تو را تور می زند ملوان
پرنده رفت و نپرسیدی از تفنگ دولول
که تیر را به چه منظور می زند ملوان
ببین غروب از آن دورهای غرق غبار
به آب پاک تو کافور می زند ملوان
خلیج را که دریدند کوسه های سفید
دلم برای خزر شور می زند ملوان
تو خواب رفته ای و در سکوت لنگرگاه
دوباره صاعقه شیپور می زند ملوان
شعر دوم :
نگران رهم و طالع بن بستی خویش
صبر کن گریه کنم چند شب از مستی خویش
سر به هشیاری و تقوای خودش درگیر است
سینه آغشته به بدنامی و بدمستی خویش
شعر ، این زارع تن خسته ی در آبله غرق
چه گلی چیده به جز مرثیه از هستی خویش؟
تا بخواهی ملخ و مار و سمندر رو کرد
چرخ ، خرگوش نیاورد ز تردستی خویش
لحظه لحظه سر خود را به زمین کوبیدیم
نفسی خسته نشد این قفس از پستی خویش
از کسی شکوه نداریم که ما هر چه خوریم
تحفه ی خمره ی خویش است و سیه دستی خویش
جگری پاره و چشمی نگران در کف ماست
شرممان نیست از این گونه تهیدستی خویش
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از ،سجاد حيدري قيري.
عالی
اقای پیکر