اشعار رامین ملزم

 

شعر نخست :

 

این روزها خون می‌خورم از بس پریشانم

با عشق، با دیوانگی دست و گریبانم

او سازِ رفتن می‌نوازد بارها اما

من مانده‌ام حتا دلیلش را نمی‌دانم

از ابتدایِ دوستی تا انتهایِ عشق

چون روحِ سرما خورده‌ی یک بیدِ لرزانم

گُم می‌شوم در خویش و باتو می‌شوم پیدا

ای عشق! ای سـر منشأ غـم های پنهانم

کامل نخواهد شد سوای او یقین دارم

بر مومنی چون من، بنایِ دین و ایمانم

من چون کویری تشنه، چون یک رودِ بی آبم

بر من ببار ای ابرِ فروردین، ببارانم

 


شعر دوم :

 

ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺮﺍﺏ خاصیتش ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ

ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ نشئه شوم غرق خود شوم

ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ اصلا ﺗﻮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺩ

ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺮﻫﺎ

ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ

ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑــﻪ ﺯﯾﺮ ﻋﮑﺲ ﺗﻮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺟﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ

ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺍﺵ

ﺩﺭ ﻋﺸﻖ،ﺩﺭ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ؟

ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ

ﺑﺮ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﺏ ﻭﺻﻞ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺩ


واژگان کلیدی:اشعار رامین ملزم،نمونه شعر رامین ملزم،شاعر رامین ملزم،شعرهای رامین ملزم،شعری از رامین ملزم،یک شعر از رامین ملزم،غزل غزلیات غزل های غزلی از رامین ملزم،رامين ملزم،شاعر افغانستانی،شاعر کشور افغانستان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها