برآمد آن مه خورشید منظر از خرگاه

خواجوی کرمانی – مسمط شماره 7

مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه

برآمد آن مه خورشید منظر از خرگاه

گشوده بند به غلطاق و کژ نهاده کلاه

به مژده گفت که امروز بر کرانه ی راه

مرا مبشّر اقبال بامداد پگاه

نوید عاطفت آورد از آستانه ی شاه

 

نمود چهره و پنداشتم که صبحدم است

گرفت ساغر و شد روشنم که جام جم است

شراب داد بدین بنده کاصغر الخدم است

چه گفت گفت که رویت به کعبه ی کرم است

نیاز عرضه کن و حاجتی که هست بخواه

 

بساط مجلس او جوی و باغ خلد مجوی

به یک اشارت او ترک هر دو کون بگوی

بجنب خاک درش دست از آب خضر بشوی

وز آستانه ی او برمگیر ازین پس روی

که نیست دولت و دین را جز این حوالتگاه

 

وجود او را جوهرشناس و کون عرض

کز آفرینش عالم جز او نبود غرض

چو قهر و مرحمتش عین صحّتست و مرض

رضای او را از کاینات گیر عوض

جناب او را از حادثات ساز پناه

 

شهی که پیر سپهرست خاک روب رهش

قبای اطلس چرخست ترکی از کلهش

شه فلک بود ابلق سواری از سپهش

خدایگانی کاندر فضای بارگهش

عدیل قمّه ی چرخست قبّه ی خرگاه

 

نظام دولت و دین کیقباد کسری فر

مه سپهر معالی سپهر فضل و هنر

شهنشهی که نهد تیغ کوه او را سر

به پیش موکبش از فتح و نصرتست حشر

به گرد رایتش از یمن دولتست سپاه

 

چو ماه رایت او بر فلک تجلی کرد

زمانه نسبت رایش به دست موسی کرد

عقاب چار پرش قصد چرخ اعلی کرد

ز کامکاری قدرش به هر چه دعوی کرد

فلک مقر شد و حاجت نیامدش به گواه

 

تهمتنی که بود بزم رزم و رزمش بزم

به حرف قاطع تیغست عین عامل جزم

هر آنگهی که نماید به سوی میدان عزم

به پیش خنجر بیجاده رنگ او در رزم

بود ز بی خطری کوه بر مثابت کاه

 

زهی شکوه تو در چشم اختران زده خاک

مهابت تو گریبان آسمان زده چاک

زمانه تیغ تو را خوانده آب آتشناک

رسیده خاک جنابت ز قدر بر افلاک

فتاده نام بزرگت به عدل در افواه

 

به ابر تیغ دو تا کن قد هلالی خصم

چو روشنست تو را حال سست حالی خصم

نهال رمح تو در خون کشد نهالی خصم

مثال قهر تو و مکر و بدسگالی خصم

حدیث حمله ی شیرست و حیله ی روباه

 

چو غنچه نفحه ی خلق تو از صبا بشنید

چو صبح بر دم گلبوی بوستان خندید

سپهر سر زده از چنبر تو سر نکشید

تویی که سر به سر آثار شهریاری دید

هر آن زمان که خرد در جبینت کرد نگاه

 

ز چشم زخم سپهرت مباد نقصانی

که جز سپهر نزیبد تو را ثنا خوانی

چو در جهان چو تو پیدا نشد جهانبانی

بقای عمر تو در ملک باد چندانی

که حصر آن نکند دور سال و مدت ماه

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها