یا ملولاً عن سلامی أنت فی الدنیا مرامی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 927

یا ملولاً عن سلامی أنت فی الدنیا مرامی

کلّما أعرضت عنی زدت شوقاً فی غرامی

گرچه مه در عالم آرایی ز گیتی بر سر آمد

کی تواند شد مقابل با رخت از ناتمامی

طوطی دستانسرا شد مطرب از بلبل نوایی

مطرب بستان سرا شد طوطی از شیرین کلامی

پخته ای کو تا بگوید واعظ افسرده دل را

کی ندیده دود از آتش ترک گرمی کن که خامی

صید گیسویی نگشتی زان سبب ایمن ز قیدی

دانه ی خالی ندیدی لاجرم فارغ ز دامی

درس تقوی چند خوانی خاصه بر مستان عاشق

وز فضیلت چند گویی خاصه با رندان عامی

گر به بدنامی برآید نام ما ننگی نباشد

زانک بدنامی درین ره نیست الا نیک نامی

عارضش بین خورده خون لاله در بستانفروزی

قامتش بین برده دست از نارون در خوش خرامی

تاجداری نیست الا بر در خوبان گدایی

پادشاهی نیست الا پیش مهرویان غلامی

ساکن دیر مغان را از ملامت غم نباشد

زانک در بیت الحرام اندیشه نبود از حرامی

بت پرستان صورتش را سجده می آرند و شاید

گر کند خواجو به معنی آن جماعت را امامی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها