ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

خواجوی کرمانی – غزل شماره 897

ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

که با لب تو حکایت کنم ز هر بابی

خیال روی تو چون جز به خواب نتوان دید

شب فراق دریغا اگر بود خوابی

کنونک تشنه بمردیم و جان به حلق رسید

به راه بادیه ما را که می دهد آبی

هنوز تشنه ی آن لعل آبدار توام

ز چشمم ارچه ز سر برگذشت سیلابی

اگرچه پیش کسانی خلاف امکانست

که تشنه جان به لب آرد میان غرقابی

معیّن است کزین ورطه جان برون نبرم

که نیست بحر غمم را به دیده پایابی

ز شوق نرگس مستت خطیب جامع شهر

چو چشم شوخ تو مست است پیش محرابی

رموز حالت مجذوب را چه کشف کند

کسی که او متعلّق نشد به قلّابی

بیا که خون دل از سر گذشت خواجو را

مگر به دست کند از لب تو عنّابی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها