خواجوی کرمانی – غزل شماره 856
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ای
پور سینا در بیان کبریایت ابکمی
کاف و نون از نسخه ی دیوان حکمت نکته ای
بحر و کان از موج دریای عطایت شبنمی
از قدم دم چون توانم زد که در راه تو هست
ز اول صبح ازل تا آخر محشر دمی
ای به تیغ ابتلایت هر شکاری شبلئی
وی به میدان بلایت هر سواری ادهمی
تشنگان را از تو هر زهری ورای شربتی
خستگان را از تو هر زخمی به جای مرهمی
رفته هر گامی به عزم طور قربت موسیئی
خورده هر جامی ز دست ساقی شوقت جمی
هر بتی در راهت از روی حقیقت کعبه ای
هر نمی از ناودان چشم خواجو زمزمی