آب رخ ما بری و باد شماری

خواجوی کرمانی – غزل شماره 836

آب رخ ما بری و باد شماری

خون دل ما خوری و باک نداری

دست نگارین به روی ما چه فشانی

ساعد سیمین به خون ما چه نگاری

دل به سر زلف دلکش تو سپردیم

گرچه تو با هیچ خسته دل نسپاری

اینهمه دلها بری ز دست ولیکن

خاطر دلداده ای به دست نیاری

چند کنی خواریم چو جان عزیزی

شرط عزیزان نباشد اینهمه خواری

گرچه اسیر تو در شمار نیاید

هیچکسی را به هیچ کس نشماری

بر سر ره کشتگان تیغ جفا را

بگذری و در میان خون بگذاری

این نه طریق محبّت است و مودّت

وین نبود شرط دوستداری و یاری

دم به دم از فرقت تو دیده ی خواجو

سیل براند بسان ابر بهاری

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها