از مشک سوده دام بر آتش نهاده ای

خواجوی کرمانی – غزل شماره 827

از مشک سوده دام بر آتش نهاده ای

یا جعد مشک فام بر آتش نهاده ای

زلفت بر آب شست فکندست یا ز زلف

بر طرف دانه دام بر آتش نهاده ای

بازم به طرّه از چه دلاویز می کنی

چون فلفلم مدام بر آتش نهاده ای

زان لعل آبدار که همرنگ آتش است

نعلم علی الدّوام بر آتش نهاده ای

هم فلفلت بر آتش و هم نعل تافتت

بر نام من کدام بر آتش نهاده ای

دلهای شیخ و شاب به خون درفکنده ای

جانهای خاص و عام بر آتش نهاده ای

از زلف مشکبوی تو مجلس معطّرست

گویی که عود خام بر آتش نهاده ای

آبی بر آتشم زن از آن آتش مذاب

کآب و گلم تمام بر آتش نهاده ای

چون آبگون قدح ز می آتش نقاب شد

پنداشتم که جام بر آتش نهاده ای

خواجو برو به آب خرابات غسل کن

گر رَخت ننگ و نام بر آتش نهاده ای

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها