مه بی مهر من ز شعر سیاه

 

خواجوی کرمانی – غزل شماره 796

مه بی مهر من ز شعر سیاه

روی بنمود بامداد پگاه

کرده از شام بر سحر سایه

زده از مشک بر قمر خرگاه

دل من در گو زنخدانش

همچو یوسف فتاده در بن چاه

آه کز دود دل نیارم کرد

پیش آیینه جمالش آه

به جز از عشق چون پناهی نیست

برم از عشق هم به عشق پناه

موی رویم سپید گشت و هنوز

می کشد خاطرم به زلف سیاه

شاخ وصل تو ای درخت امید

بس بلندست و دست من کوتاه

در شب هجر ناله ام همدم

در ره عشق سایه ام همراه

روز خواجو قیامت است که هست

بر دلش بار غم چو بار گناه

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها