ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن

خواجوی کرمانی – غزل شماره 718

ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن

جان من دلخسته به جانانه رها کن

دلدار مرا با من دلسوخته بگذار

بگذر ز سر شمع و به پروانه رها کن

گر مرتبه ی یار ز بیگانگی ماست

گو مرتبه ی خویش به بیگانه رها کن

بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دام است

در دام مقید مشو و دانه رها کن

گر باده پرستان همه از میکده رفتند

سرمست مرا بر در میخانه رها کن

آن را که بود برگ گل و عزم تماشا

گو خیمه به صحرا زن و کاشانه رها کن

چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم

تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن

گنج است غم عشقت و ویران دل خواجو

از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها