من بار هجر می کشم و ناقه محملم

خواجوی کرمانی – غزل شماره 699

من بار هجر می کشم و ناقه محملم

برگیر ساربان نفسی باری از دلم

طوفان آب دیده گر از این صفت رود

زین پس مگر سفینه رساند به منزلم

با درد خود مرا بگذارید و بگذرید

کاین دم نماند طاقت قطع منازلم

گفتم قدم برون نهم از آستان دوست

از آب دیده پای فرو رفت در گلم

هر جا که می نشینم و هر جا که می روم

نقشش نمی رود نفسی از مقابلم

گر دیگری به ضربت خنجر شود قتیل

من کشته ی دو ساعد سیمین قاتلم

آن دم که خاک گردم و خاکم شود غبار

از بحر عشق باد نیارد به ساحلم

هر چند عمر در سر تحصیل کرده ام

بی حاصلیست در غم عشق تو حاصلم

خواجو برو که قافله کوس رحیل زد

ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها