آن جوهر جان است که در گوهر کان است

خواجوی کرمانی – غزل شماره 59

آن جوهر جان است که در گوهر کان است

یا می که در او خاصیت جوهر جان است

یاقوت روان در لب یاقوتی جام است

یا چشم قدح چشمه ی یاقوت روان است

زین پس من و میخانه که در مذهب عشّاق

خاک در خمخانه به از خانه ی خان است

در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی

لعلی که ازو خون جگر در دل کان است

یک شربت از آن لعل مفرّح به من آور

کز فرط حرارت دل من در خفقان است

ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست

افسوس ز عمری که به غفلت گذران است

هر کش غم آن نادره ی دور زمان کشت

او را چه غم از حادثه ی دور زمان است

در روی تو بیرون ز نکویی صفتی نیست

کان است که دلها همه سرگشته ی آن است

خواجو سخن یار چه گویی بر اغیار

خاموش که شمع آفت جانش ز زبان است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها