چون کوته است دستم از آن گیسوی دراز

خواجوی کرمانی – غزل شماره 519

چون کوته است دستم از آن گیسوی دراز

زین پس من و خیالش و شبهای دیرباز

امروز در جهان به نیازست ناز ما

و او از نیاز فارغ و از ناز بی نیاز

عشاق را اگر به حرم ره نمی دهند

از ره چرا برند به آوازه ی حجاز

محمود اگر چنانک مسخر کند دو کون

نبود ز هر دو کون مرادش به جز ایاز

رو عشق را به چشم خرد بین که ظاهرست

در معنیش حقیقت و در صورتش مجاز

ای رود چنگ زن که چو عودم بسوختی

چون سوختی دلم نفسی با دلم بساز

در دام زلف سر زده ات مرغ جان من

همچون کبوتریست که افتد به چنگ باز

سرو سهی که هست شب و روز در قیام

چون قامتت بدید بر او فرض شد نماز

خواجو نظر به بعد مسافت مکن که نیست

راه امید بر قدم رهروان دراز

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها