ای تتق بسته از تیره شب بر قمر

خواجوی کرمانی – غزل شماره 496

ای تتق بسته از تیره شب بر قمر

طوطی خطّت افکنده پر بر شکر

خورده تاب از خم دلستانت کمند

گشته آب از لب دُر فشانت گهر

آهویت کرده بر شیر گردون کمین

افعیت گشته بر کوه سیمین کمر

هندویت رانده بر شاه خاور سپه

لشکر زنگت آورده بر چین حشر

چشم پر خواب و رخسار همچون خورت

برده زین عاشق خسته دل خواب و خور

گشته هندوی خال تو مشک ختن

گشته لالای لفظ تو لولوی تر

نافه را از کمند تو دل در گره

لعل را از عقیق تو خون در جگر

ای که هر لحظه در خاطرم بگذری

یک زمان از سر خون ما درگذر

سر نهادیم بر پایت از دست دل

تا چه آید ز دست تو ما را به سر

سکّه ی روی زردم نبینی درست

زانک نبود تو را التفاتی به زر

تا تو شام و سحر داری از موی و روی

شام هجران خواجو ندارد سحر

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها