ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب

خواجوی کرمانی – غزل شماره 43

ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب

وی دل پرخون من هم نمک و هم کباب

خطّ و لب دلکشت طوطی و شکرّستان

زلف و رخ مه وشت تیره شب و ماهتاب

موی تو و شخص من پر گره و پرشکن

چشم تو و بخت من مست می و مست خواب

گر تو به تیغم زنی کز نظرم دور شو

سایه نگردد جدا ذرّه ای از آفتاب

لعل تو در چشم من باده بود در قدح

مهر تو در جان من گنج بود در خراب

صعب تراز درد من در غم هجران او

دوزخیان را به حشر هیچ نباشد عذاب

ای تن اگر بیدلی سر ز کمندش مپیچ

وی دل اگر عاشقی روی ز مهرش متاب

لعبت چشمم دمی دور نگردد ز اشک

زانک نگیرد کنار مردم دریا ز آب

روی ز خواجو مپوش ورنه برآرد خروش

بر در دستور شرق آصف گردون جناب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها