گل اندامی که گلگون می دواند

خواجوی کرمانی – غزل شماره 421

گل اندامی که گلگون می دواند

بدان نازک تنی چون می دواند

بگاه جلوه از چابک سواری

فرس بر شاه گردون می دواند

مگر خونم بخواهد ریخت امشب

که بر عزم شبیخون می دواند

چو گلگون سرشکم مردم چشم

ز راه دیده بیرون می دواند

چنانش گرم رو بینم که چون آب

دمادم تا به جیحون می دواند

بر او در خواهد آمد خون چشمم

بدین گرمی که گلگون می دواند

سپهرم در پی خورشید رویان

به گرد ربع مسکون می دواند

چنین کز چشم خواجو می رود اشک

عجب نبود گرش خون می دواند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها