روی نکو بی وجود ناز نباشد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 367

روی نکو بی وجود ناز نباشد

ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد

راه حجاز ار امید وصل توان داشت

بر قدم رهروان دراز نباشد

مست می عشق را نماز مفرمای

کانک نمیرد برو نماز نباشد

مطرب دستانسرای مجلس او را

سوز بود گر چه هیچ ساز نباشد

حیف بود دست شه به خون گدایان

صید ملخ کار شاهباز نباشد

بنده چو محمود شد خموش که سلطان

در ره معنی به جز ایاز نباشد

پیش کسانی که صاحبان نیازند

هیچ تنعّم ورای ناز نباشد

خاطر مردم به لطف صید توان کرد

دل نبرد هر که دلنواز نباشد

کس متصور نمی شود که چو خواجو

هندوی آن چشم ترکتاز نباشد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها