خواجوی کرمانی – غزل شماره 358
دوش چون در شکن طرّه ی شب چین دادند
مژده ی آمدن آن صنم چین دادند
بیدلان را سخنی از رخ دلبر گفتند
بلبلان را خبری از گل نسرین دادند
به اسیران بلا ملک امان فرمودند
به فقیران گدا گنج سلاطین دادند
عطر مجنون همه از سنبل لیلی سودند
کام خسرو همه از شکّر شیرین دادند
سوز پروانه دگر در دل شمع افکندند
مهر اورنگ به گلچهر خور آیین دادند
خضر را آگهی از آب حیات آوردند
نامه ی ویس گل اندام به رامین دادند
روی اقبال به سوی من مسکین کردند
شادی گمشده را با من غمگین دادند
به سها پرتوی از نور قمر بخشیدند
به گیا نکهت انفاس ریاحیان دادند
جان به شکرانه ده ای دل که کنون خواجو را
کام دل زان لب جان پرور شیرین دادند