چون خطّ تو گرد رخ گلرنگ بگیرد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 322

چون خطّ تو گرد رخ گلرنگ بگیرد

سر حدّ ختن خیل شه زنگ بگیرد

مگذار که رخسار تو کآیینه ی حسن است

از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد

بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان

هر دم دلم از باده ی چون زنگ بگیرد

آهنگ شب از دیده ی من پرس که هر شب

مرغ سحر از ناله ام آهنگ بگیرد

هر دم که شب آهنگ کند زآتش مهرت

دود دل من راه شباهنگ بگیرد

چون پرتو خورشید رُخت بر قمر افتد

از عکس رُخت لاله و گل، رنگ بگیرد

خون شد دلم از دست سر زلفت و کس نیست

کانصافم از آن هندوی شبرنگ بگیرد

در پسته ی تنگ تو سخن را نبود جای

الا که در او هر سخنی تنگ بگیرد

خواجو ستم و جور و جفا در دل خوبان

ماننده ی نقشیست که در سنگ بگیرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها