چو شام شد به شبستان شتاب باید کرد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 317

چو شام شد به شبستان شتاب باید کرد

ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد

لباس ازرق صوفی که عین زرّاقیست

به خون چشم صراحی خضاب باید کرد

لب پیاله و رخسار مردم دیده

ز عکس باده چو یاقوت ناب باید کرد

مفرّح جگر خسته و دوای خمار

ز لعل ساقی و جام شراب باید کرد

مدام بهر جگر خوارگان دُردیکش

دل پر آتش خونین کباب باید کرد

مهی که منزل او در میان جان من است

کناره از در او از چه باب باید کرد

چو آفتاب کشد روی در حجاب عدم

نظاره ی قمری شب نقاب باید کرد

بر آتش دل ما ریز آب آتش فام

که دفع آتش سوزان به آب باید کرد

اگر به کوی خرابات می کنی مسکن

نخست خانه ی هستی خراب باید کرد

وگر به چنگ نمی آیدت خوش آوازی

به کنج میکده ساز رباب باید کرد

به روی دوست به روز آور امشب ای خواجو

که در بهشت برین ترک خواب باید کرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها