تُرک من گویی که بازش خاطر نخجیر بود

خواجوی کرمانی – غزل شماره 301

تُرک من گویی که بازش خاطر نخجیر بود

کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود

گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد

گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود

دوش تُرکی تیغ زن را مست می دیدم به خواب

چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود

غنچه در مهد زمرّد در تبسم بود و باز

بلبل شب خیز کارش ناله ی شبگیر بود

چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه وار

زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود

نقش می بستم کزو یکباره دامن درکشم

لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود

پیر دیرم دوش می گفت ای جوانان بنگرید

کاین جوان خسته خاطر در محبت پیر بود

گفتم از قیدش به دانایی برون آیم ولیک

آنچنان تدبیر کردم وینچنین تقدیر بود

بامدادان چون برآمد ماه بی مهرم به بام

زیر بامش کار خواجو ناله های زیر بود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها