خواجوی کرمانی – غزل شماره 250
اگر آن ماه مهربان گردد
غم دل غمگسار جان گردد
آنک چون نامش آورم به زبان
همه اجزای من زبان گردد
ور کنم یاد ناوک چشمش
مو بر اعضای من سنان گردد
چون کنم نقش ابرویش بر دل
قد چون تیر من کمان گردد
مه ز شرم جمال او هر ماه
در حجاب عدم نهان گردد
یا رب این آسیاب دولابی
چند بر خون عاشقان گردد
چون دلم با غم تو گوید راز
در میان خامه ترجمان گردد
از لبت هر که او نشان پرسد
چون دهان تو بی نشان گردد
چون ز لعلت سخن کند خواجو
شکر از منطقش روان گردد