دلبرم را پرّ طوطی بر شکر خواهد فتاد

خواجوی کرمانی – غزل شماره 241

دلبرم را پرّ طوطی بر شکر خواهد فتاد

مرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتاد

هر نفس کو جلوه ی کبک دری خواهد نمود

ناله ی کبک دری در کوه و در خواهد فتاد

چون بدیدم لعل او گفتم دل شوریده ام

همچو طوطی زین شکر در شور و شر خواهد فتاد

از سرشک و چهره دارم وجه سیم و زر ولی

کی چو نرگس چشم او بر سیم و زر خواهد فتاد

بس که چون فرهادم آب دیدگان از سر گذشت

کوه را سیل عقیقین بر کمر خواهد فتاد

دشمن ار با ما به مستوری در افتد باک نیست

زانک با مستان در افتد هر که برخواهد فتاد

تشنه ام ساقی بده آبی روان کز سوز عشق

همچو شمعم آتش دل در جگر خواهد فتاد

دل به آن کس ده که او را جان به لب خواهد رسید

دست آن کس گیر کو از پای درخواهد فتاد

بگذر ای زاهد که جز راه ملامت نسپرد

هر که روزی در خراباتش گذر خواهد فتاد

باده نوش اکنون که چین در زلف گلرویان باغ

از گذار باد گلبوی سحر خواهد فتاد

کار خواجو با تو افتاد از جهان وین دولتیست

هیچ کاری در جهان زین خوبتر خواهد فتاد؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها