چو آن فتنه از خواب سر برگرفت

خواجوی کرمانی – غزل شماره 155

چو آن فتنه از خواب سر برگرفت

صراحی طلب کرد و ساغر گرفت

سمن قرطه ی فستقی چاک زد

چو او پرنیان در صنوبر گرفت

بنفشه به برگ سمن برشکست

جهان نافه ی مشک اذفر گرفت

بر آتش فکند از خم طرّه عود

نسیم صبا بوی عنبر گرفت

ببوسید لعلش لب جام را

می راوقی طعم شکّر گرفت

چو شد سرگران از شراب گران

دگر نرگسش مستی از سر گرفت

چو مرغ صراحی نوا ساز کرد

مه چنگ زن چنگ در بر گرفت

بسی اشک من طعنه بر سیم زد

بی رنگ من خرده بر زر گرفت

چو خواجو چراغ دلش مرده بود

بزد آه و شمع فلک در گرفت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها