جانم از باده ی لعل تو خراب افتادست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 151

جانم از باده ی لعل تو خراب افتادست

دلم از آتش هجر تو کباب افتادست

گرچه خواب آیدت ای فتنه ی مستان در چشم

هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست

باز مرغ دل من در گره زلف کژت

همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست

ای که بالای بلند تو بلای دل ماست

دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست

دست گیرید که در لجّه ی دریای سرشک

تن من همچو خسی بر سر آب افتادست

خبر من به سر کوی خرابات برید

که خرابی من از باده ی ناب افتادست

تا چه مرغم که مرا هر که ببیند گوید

بنگر این پشّه که در جام شراب افتادست

خرّم آن صید که در قید تو گشتست اسیر

حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست

ای حریفان بشتابید که مسکین خواجو

بر سر کوی خرابات خراب افتادست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها