برمه از سنبل پرچین تو پرچین بگرفت

خواجوی کرمانی – غزل شماره 135

برمه از سنبل پرچین تو پرچین بگرفت

چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت

گرد مشکست که گِرد گل رویت بدمید

یا بنفشه ست که پیرامن نسرین بگرفت

لشکر زنگ ز سرحدّ ختن بیرون تاخت

به ختا برد خط و مملکت چین بگرفت

بس که در دیده ی من کرد خیال تو نزول

راه بر مردمک چشم جهانبین بگرفت

جان شیرین به لب آورد به تلخی فرهاد

نه چو پرویز که کام از لب شیرین بگرفت

آخر ای صبح جگر سوختگان رخ بنمای

که مرا بی تو ملال از مه و پروین بگرفت

همچو خواجو سزد ار ترک دل و دین گیرم

که دلم در غم عشقت ز دل و دین بگرفت

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها