با تو نقشی که در تصوّر ماست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 129

با تو نقشی که در تصوّر ماست

به زبان قلم نیاید راست

حاجت ما تویی چرا که ز دوست

حاجتی به ز دوست نتوان خواست

ماه تا آفتاب روی تو دید

اثر مهر در رخش پیداست

سخن باده با لبت بادست

صفت مشک با خط تو خطاست

در چمن ذکر نارون می رفت

قامتت گفت برکشیده ی ماست

سرو آزاد پیش بالایت

راستی را چو بندگان برپاست

او چو آزاد کرده ی قد توست

لاجرم دست او چنان بالاست

فتنه بنشان و یک زمان بنشین

که قیامت ز قامتت برخاست

هر که بینی به جان بود قائم

جان وامق چو بنگری عذراست

از صبا بوی روح می شنوم

دم عیسی مگر نسیم صباست

عمر خواجو به باد رفت و رواست

زانک بی دوست عمر باد هواست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها