کس نیست که گوید ز من آن ترک ختا را

خواجوی کرمانی – سایر اشعار شماره 1

مستزاد

کس نیست که گوید ز من آن ترک ختا را

گر رفت خطایی

باز آی که داریم توقع ز تو یارا

با وعده وفایی

منداز به نام من دل سوخته فلفل

بر آتش رخسار

کافتاده دل از دانه ی مشکین تو ما را

در دام بلایی

امروز منم چون خم ابروی تو در شهر

مانند هلالی

تا دیده ام آن صورت انگشت نما را

انگشت نمایی

باز آی که سر در قدمت بازم و جان را

در پای سمندت

جون می ندهد دست من بی سر و پا را

جز نعل بهایی

در شهر شما قاعده باشد که نپرسند

از حال غریبان

آخر چه زیان مملکت حسن شما را

از بی سر و پایی

تا چند مخالف زنی ای مطرب خوشگوی

در پرده ی عشّاق

بنواز زمانی من بی برگ و نوا را

از بانگ نوایی

زین پیش نهان چند توان داشتن آخر

در دل غم هجران

دانم که سرایت کند این درد نگارا

یک روز به جایی

در ظلمت اسکندرم از حسرت لعلت

ماننده ی خواجو

لیکن چه کنم چون نبود ملکت دارا

درخورد گدایی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها