شعر نخست :
باید دستم را می گرفتی
به حوالی روشنت می بردی
می سوزاندی
و تمام می کردی
بازاسممان را بردیوارهای انقلاب می نوشتیم
واین گل های سرخ را
به عالم وآدم
هدیه می کردیم باعشق .
شعر دوم :
در آفتاب ایستاده بودی
و الفبا را
درآتش شعر
شعله ور می کردی
کاش
دست مرا می گرفتی
ازهمان گوشه ی دنیا
می گذراندی .
شعر سوم :
بگذارصدای مادران خاوران را
دوباره بشنوم
و با صدای ویوالدی قاطی کنم
با صدای
concert two Violins Ina Minor
قاطی کنم
گلایل پیدا نیست
و آن پرنده ی شادمانی
که نامش را از تو گرفته بود
و به دنبال دانه و آبی می آمد
که درجوانی دستانت بود
بگذارمادران گر گرفته فریاد بزنند
بگذار دوباره برقصند شیرین و گرم
و شعرم را
طعام لشگر گرسنگان کنند
با ویلن ویوالدی .
شعر چهارم :
خاک حاصلخیزی دارم
و هوای آزادی دارم
من متعلق به کتیبه های چند قرن پیشم
خاطرات عاشقانه ای دارم
دهان به دهان چرخیده ام
در وقت های آفتابی
و درسنگ های نقش تو افتاده ام
حالا خاکم را برای خودت بردار
و هوایم را با چند گناه یا کفر
بنویس به هم نزنند
بیا چند تکه سنگ سوخته نیستم
روزهای بلندی را
به تو فکر کرده ام
ببین مرا از سیلک آورده اند
از جنگی بی سرانجام بیرون کشیده اند
و خط و خطوطم غریبه نیست
به این حوالی وخیمم نگاه نکن
و به اطرافم که تکان دهنده اند
و نقشه های بسیاری
برای ازنفس افتادنم دارند
نگاه نکن
یادگارکدام تاراج های بی مرزم
و جسدهای زیادی را بردوش کشیده ام .
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،شعر نو،حسين فرخي.
خوب بودن مرسی