ای صبح رفته ی ما،دیدار تا قیامت
هر چند بی تو هم ما بیدار تا قیامت
آن سوی چشم هایت فریاد درد آید
بگذار پر شود زخم دیدار تا قیامت
بر جبهه ی تو پیداست داغ هزار لاله
این داغ ریشه دارد انگار تا قیامت
دیگر به باغ دل ها بال پرنده ای نیست
یعنی شب و سکوت و دیوار تا قیامت
بگذار فرصتی را در پیش تو بمانم
این حسرت دلم را نگذار تا قیامت
دیری است می نشینم در غربت غروبت
درد است بی تو بودن ای یار تا قیامت
هر چند بی تو بودن سخت است و تلخ ما را
بگذار گل کند زخم این بار تا قیامت
واژگان کلیدی: اشعار حسین اصغری،نمونه شعر حسین اصغری،شاعر حسین اصغری،شعرهای حسین اصغری،شعری از حسین اصغری،یک شعر از حسین اصغری،غزل حسین اصغری،غزلیات حسین اصغری،غزل های حسین اصغری،غزلی از حسین اصغری،شاعر متولد سوادکوه،شعر شاعر سوادکوه.