صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
حافظ-غزل شماره 479
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاری ست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بینیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنّی هوالغنی
معنی و تفسیر بیت های نخستین :
1. صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی / برگ صبوح ساز و بده جام یک منی:
حافظ صحنهی صبحگاهی را توصیف میکند که قطرات شبنم (ژاله) از ابر بهمنی (ابر زمستانی) میچکد. این تصویر زیبا و آرامشبخش، فضایی مناسب برای نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی را فراهم میکند. حافظ از مخاطب میخواهد که ساز صبحگاهی (صبوح) را بنوازد و جامی بزرگ (یک منی) از شراب به او بدهد تا از این لحظات لذت ببرد.
2. در بحر مایی و منی افتادهام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی:
حافظ اشاره میکند که در دریای “منی و مایی” (تعلقات دنیوی و خودخواهی) افتاده است و از مخاطب میخواهد که شراب بیاورد تا او را از این تعلقات رها کند. حافظ میگوید که شراب او را از قید “منی و مایی” (خودخواهی و تعلقات) رها میکند و به او آزادی میبخشد.
3. خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار یار باش که کاری ست کردنی
حافظ اشاره میکند که نوشیدن شراب (خون پیاله) برای او حلال است، زیرا این شراب نماد عشق و رهایی است. حافظ به مخاطب میگوید که به کار یار (معشوق) بپردازد، زیرا این کار ارزش انجام دادن دارد.
معنی و تفسیر بیت های پایانی :
4. ساقی به دست باش که غم در کمین ماست / مطرب نگاه دار همین ره که میزنی:
حافظ از ساقی میخواهد که آماده باشد، زیرا غم و اندوه در کمین او و دیگران است و شراب میتواند آنها را از غم رها کند. حافظ از مطرب (نوازنده) میخواهد که به همین شیوهی نواختن ادامه دهد، زیرا این موسیقی حال او را خوب میکند.
5. می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت / خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی:
حافظ از ساقی میخواهد که شراب بدهد، زیرا چنگ (ساز) به او نزدیک شده و پیامی برایش دارد. چنگ (که به شکل منحنی است) به حافظ میگوید که خوش بگذراند و به حرفهای او (این پیر منحنی) گوش دهد.
6. ساقی به بینیازی رندان که می بده / تا بشنوی ز صوت مغنّی هوالغنی:
حافظ از ساقی میخواهد که شراب را به رندان (عارفان و آزادگان) بدهد، زیرا آنها بینیاز و آزادهاند. حافظ میگوید که با نوشیدن شراب، میتوان از صدای مغنی (خواننده) شنید که میخواند: “هو الغنی” (او بینیاز است). این اشاره به خداوند است که بینیاز است و همهچیز از اوست.
غزلیات حافظ شیرازی – ادبستان شعر پارسی
واژگان دشوار : مصراع بیت ها ابیات تحلیل بررسی همراه با معنا مفهوم شعر شرح کامل.