گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
حافظ-غزل شماره 414
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده ی خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه ی مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس نافه ی زلف یار کو
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو
شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو
گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو
مُردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو
معنی و تفسیر بیت های نخستین:
۱. گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو / باد بهار میوزد باده ی خوشگوار کو:
حافظ از ساقی گلعذار (ساقی زیبا) میپرسد که کجاست، در حالی که گلبن عیش (شادی و خوشی) در حال شکفتن است و باد بهار میوزد. او از بادهی خوشگوار (شراب لذتبخش) نیز یاد میکند که گویی در این فضای بهاری گم شده است. این بیت نشاندهندهی اشتیاق شاعر برای حضور ساقی و باده در این فصل زیباست.
۲. هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی / گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو:
شاعر میگوید هر گل نو از گلرخی (زیبایی) یاد میکند، اما گوش سخنشنو و دیدهی اعتبار (چشم قابل اعتماد) کجاست؟ این بیت بیانگر این است که زیباییها وجود دارند، اما کسی که بتواند این زیباییها را درک کند، گم شده است.
۳. مجلس بزم عیش را غالیه ی مراد نیست / ای دم صبح خوش نفس نافه ی زلف یار کو:
حافظ میگوید در مجلس بزم عیش، غالیهی مراد (خوشبوترین عطر) وجود ندارد و از دم صبح خوشنفس (هوای خوش صبحگاهی) میپرسد که نافهی زلف یار (خوشبوی موی معشوق) کجاست. این بیت نشاندهندهی اشتیاق شاعر به معشوق و زیباییهای اوست.
۴. حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا / دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو:
شاعر به باد صبا میگوید که تحمل فروختن زیباییهای گل را ندارد و از درد دلش میگوید. او از نگار (معشوق) میخواهد که به خاطر خداوند حاضر شود. این بیت بیانگر درد و رنج عشق و دوری از معشوق است.
معنی و تفسیر بیت های پایانی:
۵. شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد / خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو:
حافظ میگوید اگر شمع سحرگاهی (شمع روشن در صبح) از عارض (صورت) تو لاف زد، خصم زباندراز (دشمن پرحرف) کجاست و خنجر آبدار (تیز و برنده) کجاست؟ این بیت نشاندهندهی این است که زیبایی معشوق آنقدر زیاد است که حتی شمع نیز از آن لاف میزند.
۶. گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو / مُردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو:
معشوق به شاعر میگوید که آیا آرزوی بوسه از لعل (لبهای سرخ) او را نداری؟ شاعر میگوید که از این هوس مردهام، اما قدرت و اختیار کجاست؟ این بیت بیانگر عشق شدید شاعر به معشوق و ناتوانی او در رسیدن به آرزوهایش است.
۷. حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است / از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو:
حافظ در پایان غزل میگوید که اگرچه در سخن، خازن گنج حکمت (نگهدارندهی گنجینهی حکمت) است، اما از غم روزگار پست، طبع سخنگزار (توانایی بیان سخن) کجاست؟ این بیت نشاندهندهی این است که شاعر با وجود داشتن حکمت و دانش، از غمهای دنیوی رنج میبرد.
غزلیات حافظ شیرازی – ادبستان شعر پارسی
واژگان دشوار : مصراع بیت ها ابیات تحلیل بررسی همراه با معنا مفهوم شعر شرح کامل.