شعری از جواد زارعی

 

ما جنگ را از رحِمِ مادرانمان مکیده‌ایم

و جنگ را از آژیرهای زرد و قرمز

ـ که هم‌اکنون دارید می‌‌‌شنوید ـ فهمیده‌ایم !

ما جنگ را از منافذ پوست‌های باد کرده

و از دیواره‌های ناامن و تاریک ترسیده‌ایم .

ما دوچرخه‌هایمان را به تانک‌ها تکیه داده‌ایم

به بمب‌های عمل ‌نکرده لگد زده‌ایم

و دست‌هایمان توی جیب‌هایمان بود

وقتی عموهایمان در ساعت هفت صبح

چسب‌های پهن را روی شیشه‌ها ضرب می‌‌‌کردند .

ما بلوغمان را

در زمین‌های خاکیِ شهرها جا گذاشته‌ایم

و لکه‌های سفید لباس‌هایمان را

توی تشت‌های بزرگِ چدنی آب کشیده‌ایم.

مادرجان! تو و عموها چقدر پیر شده‌اید.

ما و بچه‌های صنعا

و بچه‌های ناکازاکی

و بچه‌های حلب

و بچه‌های بوسنی

و بچه‌های حلبچه

ما همگی سوخته‌ایم

ما بمب‌ها را خورده‌ایم و مرده‌ایم !

ما خوب موقعی مرده‌ایم

مثل پدرانمان

که در جاده‌های باریک ایذه

به‌شدت مردند.

ما برخواهیم گشت و این آوارها را

این خاک‌ها را !

‌‌‌این خاک‌ها را

کاش کسی جمع می‌‌‌کرد

کاش زیر این باران و خاک

گِل می‌‌‌شدیم و دوباره به دنیا می‌‌‌آمدیم.


واژگان کلیدی:اشعار جواد زارعی،نمونه شعر جواد زارعی،شاعر جواد زارعی،شعرهای جواد زارعی،شعری از جواد زارعی،یک شعر از جواد زارعی،شعر نو جواد زارعی،جواد زارعي.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها