اشعار جابر ترمک

شعر نخست :

 

متهم می کنی ام تا همه انگم بزنند

بگذارید که این طایفه سنگم بزنند

من که با این دل تنگم غزل آجین شده ام

می پذیرم که مرا در دل تنگم بزنند

ابرها روی تو را تا دل من می پوشند

حاضرم جای تو هر روز تفنگم بزنند

رسم این قوم همین است که عاشق نشوی

من قسم خوردم اگر بعد تو رنگم بزنند

شهر آذین شده ، مردم همه آماده ی جنگ

توی خود منتظرم کاش که زنگم بزنند

جنگ بین من و تو کشته ندارد حتی

اگر این شهر مرا جای پلنگم بزنند

من شهیدانه تر از چشم تو در هر غزلم

واژه ها را بسپارید که سنگم بزنند

 


شعر دوم :

 

تشنه در کنج قفس حادثه می پیمایی

گاه از خلسه ی عرفان به خودت می آیی

منطق الطیر نگاهت به هنرها وصل است

نکند حکم کنی یا بدهی فتوایی

شیخ صنعان به نگاهی به نگاهت فرمود

من کی ام حکم تو جاریست چه می فرمایی

راه دشوار و دلم تنگ و نگاهم ابریست

دشت خشک است و دلم گل زده از تنهایی

موج در چنگ نسیمی است که دیوانه ی توست

اصلا اینجا تو فقط حاکم هر دریایی

به خداوندی چشمان تو ایمان دارم

من نمی ترسم اگر سر برسد رسوایی

روی لبهای تو با بوسه نوشتم با شعر

که تو سوزنده تر از گرمی آفریقایی

 


شعر سوم :

 

مستم از جام لبت انگور می خواهی چه کار

تو خودت نوری عزیزم نور می خواهی چه کار

حس دریا داری و چون رود جاری می شوی

خط بزن این دشت را هاشور می خواهی چه کار

هرچه باشی من کبوتر میشوم بر شانه ات

با وجود من بگو منشور می خواهی چه کار

عشق یک دنیای عرفانی است در قاموس تو

در غزل دنیای بی منظور می خواهی چه کار

توی قلبت جا دهی هر روز عاشق می شوم

من که تسلیمم دو دست زور می خواهی چه کار

گفته بودی مرگ را یک روز کافر می کنی

من که حالا زنده ام کافور می خواهی چه کار

هرچه می خواهی بگو دیوانه بودن عار نیست

تا خودت هستی بگو مامور می خواهی چه کار

 


شعر چهارم :

 

با لبت حالی به حالی می شوم این روزها

آرزوهای محالی می شوم این روزها

گام برداری همه گل های قالی شاعرند

کشته ی گل های قالی می شوم این روزها

ماه ده شب می شود با دیدن روی شما

در غزل هی انفعالی می شوم این روزها

بس که خندیدی غزل با حس من بالا گرفت

با تو هم گاهی سئوالی می شوم این روزها

خم به ابرو می کشی دریای من با خنده هات

من فقط شکل هلالی می شوم این روزها

حس دریا داری و با شعر خالی می شوی

گاه از احساس خالی می شوم این روزها

ماه باشی آسمان باشی چه فرقی می کند

شعر من بسیار عالی می شود این روزها


واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،جابر ترمك.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها