بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟
زآشنایان در خویش ملامت ز چه روی
آشنایی تو با مردم بیگانه ز چیست؟
هر کسی از لب لعلت سخنی میگوید
چون ندیده است کسی این همه افسانه ز چیست؟
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست؟
دوش در میکده حسرت زده میگردیدم
پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟
گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای
ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟
گفت جامی ز می ناب به “توحید” دهید
تا بداند که نهان بودن جانانه ز چیست؟
واژگان کلیدی:میرزا محمد اسماعیل توحید شیرازی،اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از ،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،اشعاری از دیوان،توحی شیرازی،توحيد شيرازي.