غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

بیدل دهلوی- غزل شماره 2540

 

غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

چو شمع‌ کشته در نقش قدم‌ کردیم سر پنهان

چو یاقوت از فسون اعتبار ما چه می‌پرسی؟

ز پاس آبرو داریم آتش در جگر پنهان

بنازم سبزهٔ خطی‌ که از سیر سواد او

نگه در سرمه می‌گردد چو مژگان تا کمر پنهان

چه فیض است این که در اندیشهٔ شیرینیِ نامش

چو مغز پسته می‌گردد زبانها در شکر پنهان

خیالش آنقدر پیچیده است اجزای امکان را

که دارد سنگ هم در دل چراغان شرر پنهان

همه آگاهی است اینجا تو ترک وهم و غفلت‌ کن

چو شب از پیش برخیزد، نمی‌ماند سحر پنهان

مجو نفع از نکوکاری‌ که با بدگوهر آمیزد

گوارا نیست آن آبی ‌که شد در نیشتر پنهان

گر از خواب‌ گران چون شمع برخیزی شود روشن

که در بند گریبانت چه مقدار است سر پنهان

به وصل آیینهٔ نازم، به هجران پردهٔ رازم

به حسنی عشق می‌بازم اگر پیدا و گر پنهان

توان خواند از عرقهای خجالتْ سرنوشت من

درین یک صفحه پیشانی‌ست چندین چشم تر پنهان

گشادی هست در معنی به جیب هر گره بیدل

نمی‌باشد درون بیضه غیر از بال و پر پنهان

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest


0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها