سعدی-بوستان-باب پنجم در رضا
شماره 1
شبی زیت فکرت همی سوختم
چراغ بلاغت می افروختم
پراکنده گویی حدیثم شنید
جز احسنت گفتن طریقی ندید
هم از خُبث نوعی در آن درج کرد
که ناچار فریاد خیزد ز درد
که فکرش بلیغ است و رایش بلند
در این شیوه ی زهد و طامات و پند
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که این شیوه ختم است بر دیگران
نداند که ما را سر جنگ نیست
وگر نه مجال سخن تنگ نیست
توانم که تیغ زبان برکشم
جهانی سخن را قلم درکشم
بیا تا در این شیوه چالش کنیم
سر خصم را سنگ ، بالش کنیم