درگذشتیم از هزاران کوی و کاخ

اقبال لاهوری

جاوید نامه

شماره 35

احوال دوشیزه ی مریخ که دعوی رسالت کرده

درگذشتیم از هزاران کوی و کاخ

بر کنار شهر میدان فراخ

اندر آن میدان هجوم مرد و زن

در میان یک زن قدش چون نارون

چهره اش روشن ولی بی نور جان

معنی او بر بیان او گران

حرف او بی سوز و چشمش بی نمی

از سرور آرزو نامحرمی

فارغ از جوش جوانی سینه اش

کور و صورت ناپذیر آیینه اش

بی خبر از عشق و از آیین عشق

صعوه ی رد کرده ی شاهین عشق

گفت با ما آن حکیم نکته دان

نیست این دوشیزه از مریخیان

ساده و آزاده و بی ریو و رنگ

فرزمرز او را بدزدید از فرنگ

پخته در کار نبوت ساختش

اندرین عالم فرو انداختش

گفت نازل گشته ام از آسمان

دعوت من دعوت آخر زمان

از مقام مرد و زن دارد سخن

فاش تر می گوید اسرار بدن

نزد این آخر زمان تقدیر زیست

در زبان ارضیان گویم که چیست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها