شعر نخست:
گامهای تو، كودكان سكوتم
برداشته شده قديس وار و آرام
به سوی تختخواب هوشياريم
بيی صدا و يخ زده می آیند.
انسان ناب، سایه ی الهی،
چقدر دلپذيرند گامهای تو!
خدايا!… تمام موهبتها كه حدس می زنم
روی اين پاهای لخت به سويم می آيند!
اگر با لبهای پيش آمدهات،
آماده می شوی تا تسكين دهی
ساكن انديشههايم را
با طعم بوسه ای،
عجله نكن در اين كار مهرآميز،
شيرينی بودن و نبودن،
زيرا كه من تنها در انتظار تو زيستم،
و قلبم فقط گام های تو بود.
“ترجمه:اصغر نوری”
قدم های تو ، زادگان سکوت من اند
هالیلی ، آرام گرفته است
به طرف بستر شب زنده داری من
ادامه ای گنگ و یخ زده .
هیچکس خالص نیست
سایه ای الهی
که نرم است
گامهای تو را برگزیده
خدایان
همه نعمت هایی که حدس می زنم
با من
به سوی این پابرهنه می آیند .
اگر تو با پیشآمد لبانت
تسکین بخشی
ساکنان افکارم
توشه ی بوسه می شوند .
شتاب نکن بر این کار حساس
نرم، آیا نمی شود ؟
چون من زنده ام برای در انتظار تو بودن
و قلبم فقط قدمهای توست .
“ترجمه:مینو شهرستانی”
درخت،
سترگ درخت،
سایهی آسمانها ،
درهمشکنندهی مقاومت،
شجرهی درختان
که در رگههای مرمرین
شیرههای گوار را دنبال میکنی .
تویی که چنین هزار تویی را می رویانی
که از میان آنها
هم آغوشیهای در هم پیچیده
در لاجوردین سحرگاه جاوید
گم خواهند شد
گم شدنی لطیف
به شکل رایحهای دلانگیز یا نسیم
یا به صورت کبوتر برگزیدهی ازلی
ای آوازهخوان
نوشنده در نهان
از ژرفترین سنگهای گرانبها
ای گاهوارهی خزندهی خیال پرداز،
که حوا را به تخیل واداشتی،
هستی بزرگ،
آشفتهی دانستگی،
که برای خوبتر دیدن،
به ندای تارک خویش،
سترگ میگردی.
تویی که در طلای ناب آفتاب،
بازوان سختت،
شاخههای دودگونهات
پیش میروند.
و از دیگر سو
به سوی مغاک ریشه میدوانی.
تو می توانی بینهایت را پس بنشانی
که تنها، از رشد تو، هستی یافته است.
و از گور تا آشیانه
خود را شناخت کامل بدانی!
اما این پیر کهنه کار شکستنها،
درطلای تنآسای خورشیدهای خشک
لختی است، پیچیده برشاخ و برگهایت،
چشمانش به لرزه میافگنند گنیجنههایت را.
ناامیدی و آشفتگی،
میوههای مرگزا به بار مینشانند
مار زیبا،
– اینتشنگی تا آنجا، بلندبالایت، ساخته است
که هستی، غرابت خدای نیستی را میستاید.
گاهواره گرفته در آبی آسمان،
صفیرم نرمگذر است،
آنگاه که کامیابی، دلتنگیم را
به جلال خداوندی تقدیم میکنم ،
برای من، این بس، که در آسمان،
امید بیکران میوههای تلخ،
زادگان خاک را، آشفته خواهد کرد … .
واژگان کلیدی: اشعار پل والری،نمونه شعر پل والری،شاعر پل والری،شعرهای پل والری،شعر ترجمه شده به فارسی پل والری،شعر برگردان به پارسی پل والری،پل والری شاعر فیلسوف و نویسنده ی فرانسوی،
Paul Valéry،Paul Valery،poem،quotes