شعر نخست :
با تشنه سراب آمده اینجا
بختم که به خواب آمده اینجا
از کوچه ی ما رد نشو ای دوست
باران عذاب آمده اینجا
کم نیست اگر گریه کنی باز
از دوست عتاب آمده اینجا
تقصیر کسی نیست که او نیست
صد ناله خراب آمده اینجا
یک دسته ی گل مثل همیشه
پژمرده بر آب آمده اینجا
شعر دوم:
شاید که دل آزارترین خلق جهانم
شاید که در این معرکه چون بار گرانم
شاید که ندانم پی یک عمر اسیری
دل بسته و بازیچه ی ایام زمانم
بیهوده در این راه دویدیم و شنیدیم
وقت است بجویم ز درون نام و نشانم
حق گفت جهانی ست درون تو نهفته
اماچه کنم؟نیست از این عشق توانم
باید که بدانم به کجا بودم، از اول
شاید که در این پرده بسی راز نهانم
واژگان کلیدی: اشعار نرگس بهارلویی،نمونه شعر نرگس بهارلویی،شاعر نرگس بهارلویی،شعرهای نرگس بهارلویی،شعری از نرگس بهارلویی،یک شعر از نرگس بهارلویی،غزل نرگس بهارلویی،غزلیات نرگس بهارلویی،غزل های نرگس بهارلویی،غزلی از نرگس بهارلویی،نرگس بهارلويي.