شعر نخست :
منم که باز از آغاز قصه دلسردم
من انتهای غمم،من زن پر از دردم
من از دیار رسولان جبر می آیم
نگاه کن به من و سر نوشت نامردم
نگو گناه من این است اگر شدم مادر
به دست خویش هزاران یزید پروردم
ز شیره ی بدنم،رستم زمانه شدی
مگر سزای من این است که می کنی طردم ؟
به جرم عشق سرم را به باد خواهم داد
گمان مدار که از راه مهر بر گردم
دلم مزار هزاران چراغ امید است
ولی چه سود ، ندانسته ای که پر دردم
شعر دوم :
کسی که حوصله یا درد را سخن زده است
زنی است مست که بی می، می کهن زده است
چو سیب سرخ بر آن شاخه ، پشت پنجره ات
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
تو آتشی که دلش را خراب می سوزی
چو بوسه ای که نسیمی به یاسمن زده است
به روی آینه ایستاده از خودش پرسید
که فال فاجعه ها را به نام من زده است؟
بیا و ثانیه ها را زعشق رقصان کن
که رژ سرخ به لب های خویش زن زده است
تمام خستگی اش را به بوسه ای برچین
زنی که تهمت نام تو را به تن زده است
چه چای سرد، هوا تلخ، شعر، برف، سکوت
کجا شد آن که برایم گپ از چمن زده است
کجا شد آن که ببیند چگونه ویرانم
کجا شد آن که مرا گل به پیرهن زده است
شعر سوم :
مرا شبیه هوای بهار رسم بکن
شبیه داغ دل لاله زار رسم بکن
مرا شبیه دلت صاف و ساده باور کن
و یا شبیه بتان مزار رسم بکن
کنار کاشی دیوار های روضه شبی
شبیه شاعر شب زنده دار رسم بکن
نگاه تند مرا در حضور چشمانت
شبیه اسب در حال فرار رسم بکن
به فکر بوسه نباید شدن به هیچ وجه
گناه رژ لبم را انار رسم بکن
مرا ببخش که از بوسه سرکشی دارم
به احترام لبم غنچه سار رسم بکن
هوای عاشقی و روز های سخت مرا
فقط شبیه خودم خنده دار رسم بکن
شبی که از تو شدم ای پلنگ رویایی
مرا چو آهوی وقت شکار رسم بکن
همیشه حالت لبخند های عکس مرا
کمی ملیح ، مگر زهر مار رسم بکن
هوای آمدنم هم صدای پای بهار
حضور شاد مرا مرغزار رسم بکن
و عطر موی مرا یک حمل شکوفه تر
به خویشتن چو رسی شهسوار رسم بکن
چو کوه صبر ، مرا تا زمان آمدنت
به روی شانه ی من آبشار رسم بکن
و قصه ایی که تو را مال من نمی سازند
به چنگ قوغ دلی بی قرار رسم بکن
و اضطراب مرا در درون نقاشی
کنار غزنه دو تا قندهار رسم بکن
و طرح دلخوشی های مرا دوباره بریز
شبیه کابل چند سال پار رسم بکن
واژگان کلیدی:اشعار مژگان ساغر،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،شاعر زن افغانستان،شاعره افغان،شعر شاعر کشور افغانستان،شاعره زبان فارسی.