شعر نخست:
در جنگل کلمات
تنها با دو حرف
خودمان را شناختیم
“زن”
و فرقی نمی کند
با ادامه ی نام کوچکمان
زنده باشیم یا زندانی
زندگی هم
دارکوبیست
که چشمانمان را از امید خالی کرده است
و دستی
که با رگ های بریده ی درخت درد نمی کشد
بی رگ تر از آن است
که از شاخه هایمان آویزان نشود
هرشب
یکی از ما
آوازهای خیس پرندگانش را فراموش می کند
سیگار با سیگارهای برگ شعله می کشد
و هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبریست
که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.
شعر دوم:
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز
پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تند
شعر سوم:
ما خانه نداریم
ماشین نداریم
ما کنجِ دنجِ هیچ جایی را نداریم
اما
تمام جزیره های کوچک این شهر را
برای یک بوسه کشف کرده ایم.
واژگان کلیدی: اشعار منیره حسینی،نمونه شعر منیره حسینی،شعر منیره حسینی،شعرهای منیره حسینی،شاعر منیره حسینی،شعری از منیره حسینی،یک شعر از منیره حسینی،شعر نو منیره حسینی.