شعر نخست:
من به کوی تو پریشان بودم
کوچه ی حسرت و نا امیدی
تو از آن پنجره ی بی دردی
هیچ احوال مرا پرسیدی
گرچه دزدیده نگاهت کردم
تو نگاه از مژه می دزدیدی
در خیابان تو لنگان بودم
تو به لنگیدن من خندیدی
کاش یک لحظه به جای خنده
کفشهای منو می پوشیدی
شعر دوم:
هوای سرد پاییز است و من
از پنجره
در کوچه ی دلواپسی
اشک بر غبار پشت پای خاطرات تلخ تو
بیهوده می ریزم.
نسیم صبح هم چون تو
به رسم بی وفایی
خاک غفلت را
به درگاه دو چشم خیس من
شاباش می ریزد.
تمام خاطراتم در غبار رد پایت
زود می سوزد
تمام بوسه هایت را
تگرگ اشک می شوید.
درخت نارون
نامردیت را
با به رقص آوردن برگهای زردش
در عزایم
پاس می دارد.
چه نامردی.
چقدر سرما.
من از سرما
من از سردی فصل بی کسی
خود را در آغوش محبت می کشم شاید
بفهمم طعم خودخواهی چه شیرین است….!
واژگان کلیدی: اشعار مسعود اصغرپور،نمونه شعر مسعود اصغر پور،شعرهای مسعود اصغرپور،اشعار مسعود اصغرپور،شعری از مسعود اصغرپور،اشعار نو مسعود اصغرپور،اشعار سنتی مسعود اصغرپور،یک شعر از مسعود اصغرپور.دکتر مسعود اصغرپور.،غزل مسعود اصغرپور،غزلیات مسعود اصغرپور.