شعر نخست :
جسم را از چنگ پیراهن گرفتی،خوب شد
روح تنهای مرا از تن گرفتی،خوب شد
داشتم نابود می کردم وجودِ خویش را
مهربانانه مرا از من گرفتی،خوب شد
مرغ عشقی بس بلاتکلیف بودم تا مرا
با یکی دو دانه ی ارزن گرفتی،خوب شد
بی قراری های من پیش همه محکوم بود
جرم تشویقِ مرا گردن گرفتی،خوب شد
روزِ روشن بین صدها چشم،صید خویش را
با دلیل محکم و روشن گرفتی،خوب شد
جسم من مثل غباری گم شده بیمار بود
تا سرم را گرم بر دامن گرفتی،خوب شد
تا به استعمار زاهد در نیاید قلب من
میهنم را زود از دشمن گرفتی،خوب شد
شعر دوم :
تو که راهی شدی ، نمی دانی معنی بی قرار یعنی چه
مثل یک ماهواره ی تنها ، گم شدن در مدار یعنی چه
حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم
غرق آرامشی نمی فهمی ، لحظه ی انفجار یعنی چه
می روی سمت یک فراموشی ، چمدانی گرفته دستت را
شاعری بی قرار می فهمد سوت ِ تلخِ قطار یعنی چه
با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم
بی خیالی تو و نمی فهمی شانه ی زیر بار یعنی چه
دل من را زدی به دریاها ، این دلی که ندیده دریا را
چشم دریایی ات به من فهماند آبی بی گدار یعنی چه
مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ حال خودت
تو خودت هم که خوب میدانی ، قرص روزی سه بار یعنی چه
آه ! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است
مژه هایت به من نشان دادند آسمانِ در حصار یعنی چه
شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد
هیچ کس هیچ کس نمی داند پرسه در لاله زار یعنی چه
قم همیشه غریب و دلگیر است ، باز هم شکر حق که بانو هست
تو که طهرانی و نمی فهمی غربت یک دیار یعنی چه
شعر سوم :
باز هم رایحه ی خوب تنت می آيد
بوی یک بوسه ی ناب از دهنت می آید
لبنیات تو از زیر لباست پیداست
چقدر چاک به این پیرهنت می آيد
دست من سوی تو با قیمت یک مشت غزل
به خریداری جنـس بدنت می آيد
ابتدایش لب دریاست،به دريا زده ام
دامنت خوب به دریا شدنت می آید
فال حافظ که زدم گفت : کمی صبر کنی
يوسفِ عشق به خاک وطنت می آید
دفعه ی قبل هم از شهر سفر برگشتی
مطمئنم خبر آمدنت می آيد
واژگان کلیدی:اشعار محمد شریف،نمونه شعر محمد شریف،شاعر محمد شریف،شعرهای محمد شریف،شعری از محمد شریف،یک شعر از محمد شریف،غزل غزلیات غزل های غزلی از محمد شریف،محمد شريف.
خیلی اشعارتون زیباست.کتاب شعر آی آمدنش از کتاب هایی است که هرگاه قصد هدیه دادن به کسی دارم درلیست کتاب هایم هست.
جناب شریف!
زندگی تون پر از کسانی که “آی آمدنشان”،کتاب شعر شدن دارد…
من که محمدشریف افروز هستم که احتیاج به کمک دغرم