اشعار محمد بهرامی اصل

 

شعر نخست :

ای سیه مست ترین خنده که شور انگیزی

 باش  تا  صبح  قیامت  ز میان  برخیزی

از  شیار  شب  یلدا  نتوان  کرد  عبور

مگر از ماه  چراغی  به  جبین  آویزی

شوق صد قافله مجنون یله درسینه ی توست

تو  مگر بارقه ای  از  شب  رستاخیزی

حجم  دریا عطش  پنجره  را  می خند د

خوش به حال تو که از آینه ها لبریزی

سهم ما از هوس خاک خزان بود خزان

بی که  پوشد غزلم  پیرهن  پاییزی

چشم خونریز توغارتگر دین و دل ماست

مگر ای ماه تو از طایفه ی  چنگیزی

حیف و صد حیف هجوم ملخ بی دینی

خاک  ما را ندهد  فرصت حاصلخیزی

خون دل خورده وعکس تو کشیدیم دریغ

کودک  بخت  ندارد  سر  رنگ آمیزی

تو به اندازه ی عر فان شقا یق  نابی

گر چه اندازه ی یک میکده ناپرهیزی


شعر دوم :

چه می شد از توشود لبریز، تمام خاطره های من

وباز سمت تو پر گیرد ، ازین کرانه صدای من

بیا وزین شب طوفانی ، دری بسوی خدا بگشای

به برگ وبار نشیند تا ، نهال خشک دعای من

هماره  بی که دلم خواهد سکوت درشب من جاریست

بیا که رنگ صدایت را ، گرفته حجم هوای من

به جزر و مد خزان سوگند که بی تو دیر نمی پاید

طنین شادی آزادی ، میان خوف و رجای من

تو تکیه گاه منی بانو،شبی که غصه هجوم آرد

مباد از نفست خالی دمی حریم سرای من

زلال باده ی عر فانی ، به آب و آینه می مانی

تهی زخویش و پرم از تو، که یاد توست دوای من


واژگان کلیدی: اشعار محمد بهرامی اصل،نمونه شعر محمد بهرامی اصل،شاعر محمد بهرامی اصل،شعرهای محمد بهرامی اصل،شعری از محمد بهرامی اصل،یک شعر از محمد بهرامی اصل،غزل محمد بهرامی اصل،غزلیات محمد بهرامی اصل،غزل های محمد بهرامی اصل،غزلی از محمد بهرامی اصل.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها